-
داستا ن کوتاه
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 10:37
هوا سرد بود و مرد آرام سر در لاک خودش فرو برده بود و خیابان را قدم میزد.. - میدونی من خیلی دوست دارمت ولی میدونی که اخلاقت گاهی غیر قابل تحمل میشه! - میدونم و تو رو اصلاَ سرزنش نمیکنم، حق با توئه. - آخه بیا یک کم از کله شقیات کم کن، من مثل تو رو نمیتونم پیدا کنم. - دست خودم که نیست سارا! افکار درون ذهنش چرخ میزد و...
-
نماز
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1383 11:27
قرار بود نماز گفتگویی عاشقانه باشد میان من و او. شاید من از همان کودکی نماز میخواندم . نیازم را به درگاهش می بردم خیلی وقتها هم اصلا دوستش داشتم نه به خاطر خودم.او به من آرامش میداد نه با یک نقش منفعل .خودش به من الهام میداد ودر کلماتی که میگفتم جاری میشد و حضورش را به رخم میکشید.مثل همان زمانی که برای پستان مادر گریه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 21:29
تکرار التهاب لحظه های گناه و کبوتری که حوالی محله های بی خیالی پرسه میزند وتردیدی در تاری دید جای محو پرواز آسمان به من نمی اندیشد باشد کبوترم من میروم وجای خالی من در قاب خیالت همیشه خواهدت آزرد وتصویر هرزه گرد من سرگردان در کوچه های التهاب
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 مردادماه سال 1383 20:01
بفرمایید آقا اینجا مهمانی کلاغان است سحر سیاه سرد سکوت گویی شب نمرده است دروغ میگویند شب زنده است و بر پاهایش خورشید بوسه میزند سالیان مدیدیست که ماه بر خورشید سایه افکنده با سماجتی انکار نا پذیر به اندازه ی همان که میگوید صبح به خیر! ساعت کوکی از سربازان شب است که به لباس روز در آمده یا نه دیوانه ای که چنین میپندارد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیرماه سال 1383 20:20
سلام امتحان ریه با بد بختی پاس شد چند روز دیگه پاتو تئوری وحشتناکه خون وگوارش رو که افتادم و.... شدیدا درگیر این جملات وکلمات شدم آخه من چه گناهی کردم که نمیونم اینجوری درگیر مسائلی بشم که اصلا بااشون حال نمیکنم وحالا بیفتم تو دام روز مرگی لعنتی زدگی آدمهای اطرافم یه جوره دیگه بهم نگاه میکنن بعضی ها می گن ... بعضی ها...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1383 19:35
یک نفر آمد خدایی کرد ورفت آشنا بود آشنایی کرد ورفت از غزل میگفت واز دریا شدن آخرش هم بیوفایی کرد ورفت یک نفر آمد صدایم کردو رفت مبتلای مبتلایم کرد ورفت با تمام واژه های آشناش با غروب وشب رهایم کرد ورفت ******************* یک نفر آمد تمامم کرد ورفت با نگاهش رام رامم کرد ورفت با دو شعله با دو آتش میسرود شعرهایی ناتمامم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیرماه سال 1383 10:19
....باری!زندگی شاید همینش زیباست چراکه زندگی بدون رنج مثل مرداب وحشتناک متعفنیست که همیشه پشه ها در آن زندگی میکند و حیاتش با لاشه ی گندیده ی حیوانات معنا پیدا میکند. باشد ما هم مجبوریم دل را به دریا بزنیم چرا که رودیم جریان داریم آغاز کرده ایم راهی را اگر سنگی پیش روی ما ست یا سنگ را از جا میکنیم یا مسیرمان را عوض...
-
گفتگو
شنبه 20 تیرماه سال 1383 10:48
ـ نه هیچ چیز مهم نیست هیچ چیز مهم نیست نه پسندت ونه نپسندیدنت نه مهرت ونه کینت نه حضورت ونه غیبتت نه زشتی ات ونه زیبائیت هیچی هیچت - یعنی چه ؟ اینهه بی تفاوتی - آری هیچ هیچ چیزت مهم نیست -پس چه چیز میماند که برایت مهم است؟ -فقط بودنت - تو که گفتی نه حضورت ونه غیبتت -آری اما بودنت چه حاضر وچه غایب -و لو بی دوست داشتن...
-
بگذریم
سهشنبه 26 خردادماه سال 1383 10:02
پرده را کنار بزن در گوشه ی خیابان کودکی از سرما میلرزد و یا از ترس و شاید از نگاه تو همانجا کنار باران نشسته اصلا شاعرانه نیست هوا سرد است آرام کنار بخاری بنشین چایت را بخور و فکر کن درد هیچکسی را دوا نیستی مگر فریادهای غذایی که منتظر تست و شاید... بگذریم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1383 08:34
به خودم هم پشت پا مکیزنم پاهایم در هم گره میخورد میافتم... دستم را بگیر... ...ولش کن حوصله راه رفتن ندارم ----------------------------------------------------- واقعا حوصله ندارم ....خسته ام مخاطبهایی که هیچوقت نیستید تا بعد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1383 19:50
سلام در گنگ وگیج شدن خودم مدتیست که مانده ام همه درست میگویند و تنها کسی که درست نمیگوید منم فعلا مطلب جالبی برای نوشتن ندارم پس تا بعد....!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 14:09
چشمانم در چشمانم خیره ماند و من مبهوت آینه ام را شکستم بهتم شکست و من دیگر هیچ نبودم......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 03:03
امشب بلندترین شب ساله و من به افتخار این شب وبلاگ جدیدم رو افتتاح کردم به امید سپیده دم و روشنایی جاودان
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 02:56
عشق زلال از دل سنگ می آید چشمه از کوه ------------------------------------------------------ سلام میدونم که وارث وظیفه سنگینی داره اما با کمک خدا ویاری شما سعیم رو مکنم تا بعد