....باری!زندگی شاید همینش زیباست چراکه زندگی بدون رنج مثل مرداب وحشتناک متعفنیست که همیشه پشه ها در آن زندگی میکند و حیاتش با لاشه ی گندیده ی حیوانات معنا پیدا میکند. باشد ما هم مجبوریم دل را به دریا بزنیم چرا که رودیم جریان داریم آغاز کرده ایم راهی را  اگر سنگی پیش روی ما ست یا سنگ را از جا میکنیم یا مسیرمان را عوض میکنیم راهمان را به دریا پیدا خواهیم کرد. هنوز که تازه از سرچشمه جدا شده ایم و زمان از آبهای جاری تجربه بر خروش ما می افزاید تادریا را پر بار تر کنیم همیشه هستند جانورانی که از ما بنوشند و زندگی کنند وما همچنان جاری.
افتادنمان  آبشاری را پدید می آورد که از هیبتش آدمیان به شگفتی دندان میگزند. واگر سدی سر راه ما از دل زمین بر خیزد دریاچه ای پدید می آید که از آب آن مزارع را آبیاری میکنند و... وما دوباره ادامه خواهیم داد جنگلها را آبادی از ماست و عظمت پیوستن به دریا در همه ی رنجهایی که کشیده ایم خلاصه میشود  چه فایده آبی که سرچشمه اش کنار دریاست.
نظرات 2 + ارسال نظر
صدر سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:48 ب.ظ http://khodkar.blogsky.coom

سلام !
.... راهی است راه زمان که هیچش کناره نیست !
توصیف زیبایی بود اما چرا اینقدر خاکستری و نا امیدانه!
موفق باشی
صدر

من سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:48 ب.ظ http://yaraghan.persianblog.com/

خوشحالم که درک میکنی.بازهم ببینیمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد